نشخوارگاه ذهنم :)

می نویسم که نوشته باشم :)

نشخوارگاه ذهنم :)

می نویسم که نوشته باشم :)

۳ مطلب در تیر ۱۴۰۲ ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

...

خستگان را چو طلب باشد و قوّت نبود

گر تو بیداد کنی، شرط مروّت نبود

  • la_adri 100
  • ۱
  • ۰

خب بازم فصل رفتنه. واقعا اپلای کردن و مهاجرت بقیه خیلی زیاد من رو ناراحت میکنه. نمی تونم ادامه بدم. با هر کی که سلام و علیکی داشتم داره میره. نمیدونم قبلا اینو نوشتم یا نه ولی حس مسابقه ی دویی رو دارم که با کلی ذوق و شوق داری حاضر میشی مسابقه بدی، یهو میبینی همه دونده های دیگه دارن جمع میکنن برن. تو تنها دونده ی این زمین پر از خار و خسی، چه کند بری چه سریع، فرقی نمیکنه، قراره فقط خودت به خط پایان برسی.

من هیچ چیز قشنگی توی زندگیم به جز درس و ... نداشتم و ندارم. یعنی اگه داشته باشم هم برام قشنگ نیستن. من میدونم قاطی کردم. احساس میکنم لازم دارم یکی بهم بگه که بهتره خودت رو از باتلاق بکشی بیرون.

مثل بچه های کوچیکی شدم که خودش نمیتونه دل بکنه و توقع داره بقیه هم نرن. 

وقتی احساس بی کفایتی هم به این وضعیت اضافه بشه، همه چیز نور علی نور میشه. 

احساس میکنم اگه بمونم قرارداد بدبختی خودم رو امضا میکنم. از یه طرفی طاقت رفتن رو هم ندارم.

من دوباره خسته شدم. دو روزه لپ تاپ روشن میکنم و پروژه ام اونجا خاک میخوره.

اگه تا آخر مرداد تحویل ندم، این چند سال هم کلا خراب میشه. همه چیز عالیه.

واقعا چقدر بده که آدم توی دوره جوونیش گرفتار این چیزا بشه. من الان باید گرفتار عشق و عاشقی میشدم نه این چیزا.

بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو

بیا ببین که از این غم چه ناخوشم بی تو

این چیزا رو میخوندم و جیگرم آتیش میگرفت مثلا.

  • la_adri 100
  • ۰
  • ۰

....

دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی

من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم

 

یه مقداری مسائل تاریخی و ... رو شخم زدم و حالت تهوع روحی شدید بهم دست داد. خیلی خیلی شدید.

ناامید و غمگین و خسته بودم و الان بیشتر شدم. 

 

  • la_adri 100