نشخوارگاه ذهنم :)

می نویسم که نوشته باشم :)

نشخوارگاه ذهنم :)

می نویسم که نوشته باشم :)

  • ۱
  • ۰

بازم از هر وری سخنی

امروز به طور خرخون‌وارانه‌ای پا شدم رفتم دانشگاه :)

به جز من فقط یکی دیگه اومده بود سر کلاس و کلاس با دو نفر تشکیل شد، امیدوارم استادمون فحشمون نداده باشه :)

خیلی خالی بود دانشگاه. خلوتی هم خیلی خوبه‌ها، لذت بردم. فقط آفتاب خیلی اذیتم میکنه و نور آفتاب تند باعث درد پیشونی میشه. نمیدونم چرا با عینک آفتابی، بهتر میشه.

درختا جوونه زدن، خیلی خوشگل شدن. نمیدونم چطوری توصیفشون کنم، خیلی خیلی خوشگل و ملیح شدن، از اون حالت زمختی‌ و خشکی‌ای که زمستون بهشون داده بود، در اومدن. مثل تابستون هم سبز و پر نیستن، برگای سبز و سبک و تازه. 

کاش منم از حالت کسلی و زمختی و بی حالی دربیام. کاش جوونه بزنم. غنای درونی‌ام دوباره جوونه بزنه.

جدیدا میفهمم دوباره چقدر زیاد کُند شدم. شاید دارم پیر میشم، دارم میوفتم توی سراشیبی مثلا. خودم فکر میکنم اگه محیطم و شرایطم یه کم تغییر کنه دوباره بهتر بشم. برداشتم برای کارای پاره‌وقت متناسب با بخش خاصی از رشته‌ام که خیلی دوستش دارم رزومه فرستادم :) امیدوارم یه جا جور بشه برم. حس بدی دارم فقط درس میخونم، احساس میکنم به اندازه خوبی از آپشن‌هام و توانایی‌هام استفاده نمیکنم و همین باعث میشه نسبت به درس خوندن هم حس بدی داشته باشم. به نظرم حس رضایت و خوشبختی من با داشتن یه کار درست بشه. امیدوارم حس غلطی نبوده باشه و ‌کار کردن یه دردسر بهم اضافه نکنه.

  • ۰۳/۰۱/۱۵
  • la_adri 100

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">