احساس میکنم دوباره درد روحی گرفتم. یه جوری هستم. دوباره حس بی کفایتی عمیقی بهم دست داد. نمیتونم واقعا. انگیزهای ندارم. کاش دوباره یهویی اون تدریسیارمون که از فنلاند برگشته بود برای دفاعش رو جلو در آموزش میدیدم یه کم برام حرف میزد تا حس آرامش کنم یه کمی، یه کمی هم انگیزهام بیشتر بشه.
من خستهام.
حس میکنم دوباره غنای درونیم خاموش شده.
پ.ن: داشتم فکر میکردم چرا اینجا یه جوریه، پر از غر غر هستش. من واقعا بیشتر مواقع از درون پوسیدهام و فقط حفظ ظاهر میکنم.
حداقل اینجا راحتم و لازم نیست حفظ ظاهر خاصی بکنم. پس درون پوسیدهام اینجا خودش رو بهتر نشون میده.
- ۰۲/۰۹/۲۹