نشخوارگاه ذهنم :)

می نویسم که نوشته باشم :)

نشخوارگاه ذهنم :)

می نویسم که نوشته باشم :)

  • ۰
  • ۰

وحشیانه

خب همینجا اعتراف میکنم که من با ۸ الی ۱۰ سال کوچکتر از خودم، نمی تونم به عنوان هم اتاقی ادامه بدم. حس غرور و مدل حرف زدن مسخره‌شون اذیتم میکنه. البته بعضی اخلاقای خوب هم دارند اما به عنوان هم اتاقی تحمل کردنشون کار سختیه. نمی تونم. توقع احترام بدون احترام گذاشتن دارند، نمیدونم چطور توصیف کنم. اینکه حد و مرزهای شخصیم رو رعایت نمیکنن آزارم میده. 

دارم به گونه‌ای روحی اذیت میشم با اینکه فقط یه ربع موقع خوردن شام میبینمش.

ولی با هم‌سن و سال‌های خودم میتونم ساعت‌ها بدون حتی کلمه‌ای حرف زدن از زندگیم و بودن کنارشون لذت ببرم، اینم نمیدونم چطور توصیف کنم.

دیگه وحشی‌تر از قبل شدم :) خوب و مهربون نیستم، راحت‌تر نه میگم. البته یه کم ته دلم ناراحت میشه ولی سر دلم خوشحاله :)

امیدوارم بعدها از این تغییراتم ناراحت نشم و حس معصومیت از دست رفته نسبت به خودم نداشته باشم.

من قبلا به این حالت میگفتم پسرفت اخلاقی برای راحت‌تر تحمل کردن شرایط.

  • ۰۲/۰۸/۲۱
  • la_adri 100

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">